جدول جو
جدول جو

معنی حسرت هندی - جستجوی لغت در جدول جو

حسرت هندی
(حَ رَ تِ هَِ)
از شاعران فارسی زبان هند و نامش محمدجعفر بن ابی الحسین است. وی استاد جرأت هندی و شاگرد ’فاخر مکین’ است. شعر او درتذکرۀ روز روشن ص 171 آمده است. (ذریعه ج 9 ص 238)
از شعرای فارسی زبان هند و نامش محمدسعید عظیم آبادی. شعر او در تذکرۀ روز روشن آمده است. (ذریعه ج 9 ص 238)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حجر هندی
تصویر حجر هندی
نوعی سنگ به رنگ های گوناگون و معمولاً سرخ که در طب قدیم برای معالجۀ درد چشم به کار می رفته، شادنه، بیدوند، شادنج، شادانج
فرهنگ فارسی عمید
(حَ رَ یِ هَِ)
نواب مصطفی خان بن نواب مرتضی خان فرخ آبادی یکی از امرای هندوستان. وی اصلاً از مردم همدان ایران است پس از انقراض سلطنت دهلی پدر او مرتضی خان دست خیانت بجانب انگلیسیان دراز کرد و بر مخالفت بعض راجگان هند به انگلیسیها کمک کرد و غاصبین به رعایت این خیانت پسر او مصطفی خان را به نوابی جهانگیرآباد برگزیدند و سپس که ادارۀ جهانگیرآباد را خود بدست گرفتند، پاره ای تخصیصات بدو دادند. مصطفی خان شعر نیز به فارسی میگفته است، و صاحب دیوان فارسی است. وی در شعر فارسی ’حسرتی’ تخلص میکرد و در شعر اردو ’شیفته’ تخلص داشت. و نیز تذکره ای از شعرای اردوزبان هند بنام ’گلشن بهاری’ تصنیف کرده است. و بیت ذیل از اوست:
تهدید بر ریا کرد، دی شیخ شهر ما را
امروز ساغر می خوردیم آشکارا.
وی مرید عبدالغنی مجددی نقشبندی بود و در 1286 هجری قمری درگذشت. شعر او در تذکرۀ صبح گلشن (ص 121) آمده است. (ذریعه ج 9 ص 239) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِهَِ)
کلب حسین خان بن کلب علیخان. پس از 1281 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر فارسی و تذکرۀ شاعران به نام ’شوکت نادری’ دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 329)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ رِ هِ)
ایراقیطس. سنگی است که از هند خیزد مایل به سیاهی و سرخی و سائیدۀ او مایل بسرخی و زردی و شادانۀ هندی نامند. ذرور او جهت قطع خون بواسیرو جراحات بی عدیل و آشامیدن یکدانگ و کمتر از آن جهت قطع خون اعضاء باطنی بواسیر و سم عقرب مفید است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و صاحب اختیارات گوید: نوعی از شادنج است و در پارسی شادنۀ هندی گویند خونی که از مقعد آید قطع گرداند و بواسیر را سودمند بود و چون بیآشامند گزیدگی عقرب را نافع بود. و حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب آورده است: سنگی متخلخل سفید است و زرد نیز میباشد چون بر مستسقی نهند از او آب زرد بیرون آید و شفا یابد و ابن البیطار در مفردات گوید: قال جالینوس فی التاسعه هو و الحجر الذی یقال له ایراقیطس یقطعان الدّم الذی یخرج من افواه العروق التی فی المقعد و قد جربناهما. غیره، ایراقیطس هو حجر هندی اذا شرب نفع من لدغ العقارب و ینفع من البواسیر -انتهی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حجر هندی
تصویر حجر هندی
شادنه از داروها
فرهنگ لغت هوشیار